زان یار دلنوازم (پیش به سوی بهار)

در این وبلاگ دلنوشته ، سخنرانی و صوت مرتبط با دکتر احمدی نژاد گذاشته می شود

در باره فرزند ملت 2


4

مى خواستیم براى انتخابات،براى دکتر فیلم تبلیغاتى بسازیم. همراه دکتر رفتیم دانشگاه علم و صنعت. 

در حین فیلم بردارى یکى از بچه ها گفت:ان شاءا... یک ماه دیگر سعدآباد مى بینیمتون دکتر!

دکتر با ناراحتى گفت: سعد آباد باید تحویل میراث فرهنگى شود. اگر خدا اراده کرد و خواست، پاستور.

5

در زمان شهردارى، یکى از مسئولین فرهنگى شهردارى بدون هماهنگى با شهردار براى روز معلم برنامه اى ترتیب داده بود با حضورمهمانان خارجى. پر از اسراف و ریخت و پاش.

بعضى از مقامات مملکتى مهم آمده بودند.  دکتر موقع رفتن به آن مسئول گفت خودم که چیزى نخوردم. پول شام محافظ هایم را  از جیبم مى دهم. همه ى این خرج ها را بایداز جیبت بدهى. شهردارى ریالى بابت این ریخت و پاش ها هزینه نمى کند.


6

مسئول تشریفات دکتر براى یکى از بستگانش تعریف مى کرد:در سفر حج، بعد از دعاى عرفه، به دکتر گفتم یک خواهش از شما دارم. براى من تفکیک سندهاى مالى سفرهاى خارجى و داخلى سخت است. شما یک اختیارى به من بدهید.تا هر جا تشخیص خودم بود با شناختى که از خصوصیات اخلاقى و نوع خرج کردن شماست، تنظیم کنم، شما هم تأیید کنید! 

دکتر جواب داد: یعنى چه که شما مرا مى شناسى.خصوصیات مرا مى دانى.یعنى مى دانى من چه قدر خرج مى کنم. بریز و بپاشم جه جورى است؟!

چنین درخواستى از من نداشته باش!


۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
طراحی شده توسط رضا